فوت عزیز دیگر
سلام دختر گلم امروز جمعه 23 مرداد بود 1 سالو 2 روزه شدی، صبح قرار بود مامانی مریم غذا درست کنه بریم شهمیرزاد، ولی زن دایی بابایی نعمت (سلطنت) فوت کرد مجبور شدن برن خونشون، روحش شاد زن خیلی خوبی بود، بعد از ظهر ساعت5:30 مراسم دفنش بود دوست داشتم برم ولی چون خواب بودی بابا تنها رفت، بابا ساعت 6:30 مارو برد خونه بابایی نعمتشون،بعد رفت سرکار، بابایی ششونم ساعت 7 اومدن، تا شب ساعت 12 اونجا بودیم بعد بابا اومد مارو آورد خونه،عشق مامان خیلی به دایی بهنامش علاقه داره بهش میگه ( دا) ، به آب میگی ( به)، کلمه آقا رو درست میگی ، در در رو میگی،بابا و مامان رو میگی،تاب تاب، مه من، کیه، هم میگی فدات بشم اینقدر قشنگ کلمه ها رو میگی که...